نفس را تنبیه کنید
شرح حالات ميرداماد
در شرح حال ایشان كه يك فرد تزكيه شده بوده آمده است كه در مدرسهاى در اصفهان مشغول به درس بود مىگفت: اواخر شبى ديدم شخصى در مىزند، در اتاقم را باز كردم ديدم دخترى است خوشقيافه وخوش لباس ، گفتم چه كار دارى ؟ گفت: من مىترسم شب در بيرون بمانم و در حال حاضر هم نمىتوانم به خانه ام بروم،اجازه بدهيد من امشب تا صبح اينجا بمانم، هوا كه روشن شد مىروم گفت: بيا داخل اتاق شو، اوّل در اتاق را باز گذاشت (اگر انسان مجبور شد در اتاقى تنها با نامحرمى بنشيند بايد در را باز بگذارد والاّ حرام است) بعد رفت جلو نشست و به دختر گفت: عقب بنشين و مشغول مطالعه كتابش شد و گاهگاهى دستش را مىگرفت روى چراغ (پی سوز) دستش كه مىسوخت، آن را كنار مىكشيد و انگشتش را مىبست و به همين ترتيب هر ده تا انگشتش را سوزاند. شايد كسى با شنيدن اين مطلب فكر كند كه ميرداماد ديوانه بوده، خير. او ضعيف بود امّا ديوانه نبود. فردا صبح دختر به منزل رفت، پدرش شاه عبّاس از او پرسيد: كجا بودى؟ گفت: برايم ديروز كارى پيش آمد و شب شد٬ نمىتوانستم به خانه برگردم، شب را در حجره طلبهاى گذراندم٬ همه چيز عادى بود، فقط اين آقا بعضى اوقات دستش رإ روى چراغ مىگرفت و مىسوزاند. شاه عبّاس مرحوم ميرداماد را خواست و گفت: جريان چه بوده است؟ جواب داد: بعضى اوقات شيطان مرا وسوسه مىكرد و نفس امّاره مرا به بدى دستور مىداد من با آتش دنيا نفسم را تنبيه مىكردم و انگشتم را مىگذاشتم روى آتش و به خود مي گفتم : اين آتش دنيا است ببين چه طور مىسوزاند؟ آتش آخرت سختتر است. نقل كردهاند كه همان جا شاهعبّاس دخترش را به عقد آن جوان طلبه درآورد لذا نامش ميرداماد شد.
اين قضيّه را نقل كردیم كه بگويیم گاهگاهى لازم است انسان خود را تنبيه كند. حداقل با يك چوب خودش را بزند و آنچه قرار است خدا تنبيه كند، انسان خودش، خودش را تنبيه كند تا اصلاح شود. يكى از دستورات تزكيه نفس در جهاد با نفس همين است كه انسان آتش يا چوبى بگذارد كنار خودش و حساب نفس و اعمالش را بكند.
هنگامى كه نفس و شيطان انسان را وسوسه مىكنند چه راه حلّى مىتواند كمكمان كند ؟
پاسخ : هر جا ديديد شيطان يك حمله شديدى كرد او را تنبيه كنيد، نفستان هم همين طور. مثلاً با خود بگویید : اگر پول نداشتى كنار آجيلفروشى گذشتى و خواستى نسيه بخرى يا يك مقدارى از آن بخورى، با اين چوب حسابت را مىرسم و يا اينكه انسان با خود بگويد: حالا كه سيگار را ترك كردى اگر از كنار
سیگارفروشى گذشتى و نفست ميل به سيگار پيدا كرد با اين چوب مىزنمت. همه اين خواستنها نفسانيت است. اگر زنى را در خيابان ديدى كه بدحجاب بود، دفعه اوّل چشمت به او افتاد و سرت را انداختى پايين. در اين صورت اجرى بردهاى. ولى اگر براى دفعه دوّم برگشتى نگاه كردى با اين چوب حسابت را مىرسم ....،
بايد انسان اين طور باشد. البتّه وقتى توبه كرد و با استقامتى كامل وارد مراحل تزكيه نفس شد، به جهاد با نفس كه رسيد مثل آب خوردن جهاد با نفس مىكند، ولى اگر فردى به طور ناگهانى برايش مسألهاى از اين قبيل پيش آمد بايد با چوب٬ سيلى ٬ يا كتك و يا مثل مرحوم ميرداماد با آتش خود را كنترل كند .
سلام . این وبلاگ پل ارتباطی بین من و شما عزیزان است . خوشحال می شوم بتوانم کمکی به شما دانش آموزان عزیز کنم . پاسخگوی سوالات عربی شما عزیزان هستم . فرقی نمی کند دانش آموز این حقیر باشید یا نباشید . لطفا فقط ساعت 10 تا 11 شب تماس بگیرید .