در شب هیچگاه افسوس نبودن خورشید را نخور
چرا که لذت دیدن ستاره ها را هم از دست می دهی .

  

فرقی نمی کنه برکه باشی یا دریا . زلال که باشی آسمان در تو پیداست

 

 اگر به آسمان نگه کردی و دیدی ستاره ای نداشت غصه نخور . من خودم حاضرم ستاره شبهات باشم و برات چشمک بزنم .

 

دوست داشتن ایستادن زیر باران و با هم خیس شدن نیست . دوستی آن است که یکی برای دیگری چتری شود و آن یکی نفهمد که چرا خیس نشده است .

 

 پریشان کن سر زلف سیاهت شانه اش با من
بلند زنجیر گیسو باز کن بیگانه اش با من
که می گوید که می نتوان زدن بی جام و پیمانه
شراب از لعل گلگونت بده پیمانه اش بامن

 

 اگر گم کرده ای ای دل کلید استجابت را

بیا یک لحظه با ما باش پیدا کردنش با من

طلب کن هر چه می خواهی اجابت کردنش با من

 

 به جای آنکه به تاریکی لعنت بفرستید . یک شمع روشن کنید .

  

زندگی مثل یک دیکته است که غلط می نویسی و پاک می کنی . دوباره غلط می نویسی و پاک می کنی . غافل از اینکه یک روز داد می زنند وقت تمام شد ورقه ها بالا

 

زلیخا دیدن و یوسف شنیدن

شنیدن کی بود مانند دیدن